مهرگان زبانِ پیوند است

مهرگان همچنین آینهٔ «ایرانِ فرهنگیِ بزرگ» است؛ جغرافیایی از زبان و ذوق و ذِکر که مرزهای سیاسی از انعکاسش ناتوان‌اند. ثبتِ مشترک ایران و تاجیکستان، تنها یادکردِ قرابتِ تاریخی نبود؛ دعوتی بود برای گفت‌وگویِ پیوسته، هم‌افزاییِ فرهنگی، و همسایگیِ کریمانه. دیپلماسیِ فرهنگ از این‌جا آغاز می‌شود: از کرامتِ روایت، از اعتمادِ متقابل، از شنیدنِ دیگری بی‌آنکه خود را از دست دهیم.

به نامِ مهر و به میزانِ اعتدال؛ از سویِ «مرکز مطالعات منطقه‌ای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس در آسیای غربی و مرکزی، تحتِ نظارتِ یونسکو» سخن می‌گویم؛ از خانه‌ای که ۲۴ کشور را به رَبطِ فرهنگ و رِفق فرامی‌خوانَد، تا مهرگان را نه یادگاری از دیروز، که راهنمای زیستِ امروز و فردا بشناسیم.

امشب، در آستانهٔ تساویِ روز و شب، ترازوی زمان در دستِ طبیعت است و ما بر سرِ خوانِ مهر ایستاده‌ایم. مهرگان—نوروزِ پاییز—آیینِ شُکر است و درسِ میزان؛ پیمانِ انسان با هستی، تا افراط به اعتدال، وفور به قناعت، و پراکندگی به هم‌نشینی بدل شود. در آذر ۱۴۰۳، به پیشنهادِ مشترک ایران و تاجیکستان، کمیتهٔ بین‌الدول کنوانسیون ۲۰۰۳ یونسکو این آیین را در فهرستِ نمایندهٔ میراث فرهنگی ناملموسِ بشریت نشاند؛ و این ثبت، مهرگان را از «روایت» به «رسالت» برافراشت: پاسداریِ زنده، انتقالِ بین‌نسلی، و پیوندِ فرهنگ با اخلاقِ عمومی.

مهرگان زبانِ پیوند است؛

زبانِ همدلی نه همهمه،

زبانِ تلطیف نه تخاصم.

در مدرسهٔ مهر، دانایی با مهربانی قرین است و دانش، بی‌اخلاق، ناتمام. از این‌رو، آغازِ ماهِ مهر و بازگشاییِ مدرسه و دانشگاه، نه تصادفی تقویمی، که هم‌آغوشیِ معنا با مناسبت است: هر کلاس، یک روایت از آیینِ نیاکان؛ هر حیاطِ مدرسه، باغچه‌ای کوچک برای تمرینِ «مهر با طبیعت»؛ و هر جوان، سفیری برای گفت‌وگو.

مهرگان ما را به ریشه‌ها بازمی‌برد، تا افق را روشن‌تر ببینیم. ریشه برای ماندن در خاک نیست؛ برای شکوفه دادن است. میراث ناملموس نیز چنین است: سنتی که در دستِ مردم زنده است، نه در قاب.

«پاسداری»، نگه‌داشتنِ جانِ سنت در گردشِ زندگی‌ست: در آواز و آیین، در خوراک و خُلق، در هنرِ دست و هنرِ زیست.

اگر آیین در دلِ مردم جاری نباشد، در کتاب هم جاری نمی‌شود و دوام نمی‌آورد.

مهرگان همچنین آینهٔ «ایرانِ فرهنگیِ بزرگ» است؛ جغرافیایی از زبان و ذوق و ذِکر که مرزهای سیاسی از انعکاسش ناتوان‌اند. ثبتِ مشترک ایران و تاجیکستان، تنها یادکردِ قرابتِ تاریخی نبود؛ دعوتی بود برای گفت‌وگویِ پیوسته، هم‌افزاییِ فرهنگی، و همسایگیِ کریمانه. دیپلماسیِ فرهنگ از این‌جا آغاز می‌شود: از کرامتِ روایت، از اعتمادِ متقابل، از شنیدنِ دیگری بی‌آنکه خود را از دست دهیم.

و اینک کلامی که از دلِ حکمت برمی‌آید و غبارِ شبهه را می‌شوید: در افقِ توحید، مهرگان و نوروز آیینِ شکر و میزان‌اند؛ نه معارضِ دین، که هم‌آوازِ حکمتِ ایرانی و مسلمانی و سرمایه‌ای برای همزیستی و صلح. به گواهِ تتبّعِ دانایان، این اعیاد «بدعتِ تقابل» نیستند، که «حکمتِ موافقت»‌اند: جشنِ اعتدال و طبیعت‌یار که اخلاقِ دینی را به کنشِ اجتماعی و پاسداریِ میراث پیوند می‌زند.

در این خانهٔ مشترک، زرتشتی و مسلمان دو سویِ یک حقیقت‌اند: حقیقتِ مهر.

مهرگان ما را به مسئولیت نیز فرا می‌خوانَد؛ مسئولیتی نرم و نافذ، نه سخت و شمارنده:

— آب را حرمت بداریم؛

— خاک را امانت بشماریم؛

— هوا را نفسِ مشترک بدانیم؛

و

— شادی را حقِ همگانی.

این‌ها شعار نیستند؛ شیوهٔ زیستنند.

قناعت، اقتصادِ اخلاق است؛ و مهربانی، فنِ ادارهٔ جامعه.

در بازارِ پاییزیِ مهرگان، کالا تنها یک «کالا» نیست؛ بلکه حاملِ حافظه است: رنگِ پارچه، بویِ نان، نقشِ خاتم، لحنِ نقال، همگی کلاس‌های نفس‌کشِ تاریخ‌اند.

می‌دانم که زمانه، آزمون‌های دشوار دارد. اما پاسخِ ما به دشواری، بازگشت به خشونت نیست؛ رجوع به حکمت است. در روزگاری که کلمات به آسانی خشم می‌انگیزند، مهرگان پیشنهادِ واژگانی دیگر می‌دهد: وقار به‌جای وِجدان‌فروشی، وزن به‌جای هیاهو، گفت‌وگو به‌جای گفت‌زدن. جامعه وقتی بزرگ می‌شود که واژه‌هایش بزرگ شوند.

انتهای پیام/

کد خبر 1404070100002
دبیر محمد آوخ

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha